تبریک روز پدر فوت شده از طرف دختر و پسر و فرزندان

در این بخش از مطالب پایگاه خبری باغستان نیوز درباره تبریک روز پدر فوت شده از طرف دختر و پسر و فرزندان مطلبی را برای شما آورده ایم با ما همراه باشید.

آیا روز پدر در تقویم سال ۱۴۰۱ تعطیل رسمی است؟

متن پیام های تبریک روز پدر فوت شده

بابای من! روزهایی را یادت هست من آنقدر کوچک بودم که  باید سرم را تا جا داشت بالا می آوردم تا بتوانم ببینمت؟ و تو آنقدر مهربان بودی که کنارم روی زانوهایت می نشستی تا چشم هایت را راحت تر ببینم و چشم هایم را ببینی؟ و بعد دست توی موهایم می کشیدی و می گفتی دختر قشنگ بابا.

من لحظه به لحظه اش را به یاد دارم. آن روزها تو برایم جاودانه بودی و من فکر می کردم هر وقت که می خواهمت فقط کافیست بگویم بابا! تا تو باز هم مثل همیشه روی زانوهایت بنشینی و بگویی جانم! جانم دختر قشنگ بابا! تا دوباره خودم را لوس کنم و بپرم توی بغل امنت.

حالا تو نیستی و من فهمیدم درست فکر می کردم تو جاودانه ای و فقط کافیست بگویم بابا تا جاری شوی توی قلبم و دلگرمم کنی. روزت مبارک بابا جانم!

دلم برای روزهایی تنگ است

که میدانم باز نخواهند گشت

می نویسم برای پدرم

که دیگر حضورش را احساس نخواهم کرد

به راستی که چه زود دیر میشود

روزت مبارک

*.*.*.*.*..*.*.*.*.**.***.*.*.*

چه خوب بود اگر سلام هایم پاسخ داشت

چه خوب بود اگر تمام صبح ها تا شب

و تمام شب ها تا صبح کنارم بودی

چه خوب بود اگر بودی …

روزت مبارک پدر خوبم

روز پدر در سال ۱۴۰۱ چه تاریخی است؟ روز مرد در تقویم ۱۴۰۱

پدرم مارا با دنیایی از غم تنها گذاشته ای

و من دلشکسته از نبودت می گویم

روح پاکت با امیر المومنین محشور باد پدر

خانه قبرت از الطاف خدا پر نور باد پدر

ای چراغ زندگانی ای پدر یادت بخیر

خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد پدر

روزت مبارک پدرم

پدر خوبم نامت را بر کتیبه ای از جنس عاطفه

حک خواهم کرد

تا گواهی بر معصومیت تو باشد

عکست را در گلدانی از جنس عشق خواهم گذارد

تا بر بام باغ ملکوت غنچه دهد

آخرین سخنت را با برگی از لاله

در کتابی از عطوفت خواهم نوشت

و شب هنگام یاد تو را

به میهمانی خیال خواهم خواند

بی گمان با من سخن خواهد گفت

که زندگی کوچکتر از مردمک چشم تو است

روزت مبارک پدرم

متن پیامک تبریک روز پدر فوت شده

پ مثل پناه

پ مثل پدر

همان که نبودنش مرگ غرورمان را رقم زد

و جای خالی اش

اندوه بار بر سرمان هوار میکشد

کاش ما هم پدر داشتیم

تا بجای خیرات هدیه میخریدیم

و بجای روزت مبارک نمیگفتیم : روحت شاد پدر

پدرم روحت شاد

که مسیر چگونه زیستن را به من آموختی

مرا ببخش که دلتنگیهایم را برایت پنهان کردم

تا دیگران نفهمند و غم و غصه بخورند

مرا ببخش پدر

اما من دوستت دارم

پدر روزت مبارک فرشته قلب من

ای کاش کنارم بودی همین یک شب را

پدر ای کاش

با قیمت جان عمر تو میشد ممکن

تا دهم جانی و از بهر تو عمری بخرم

کاش میشد پدر

 داستان کوتاه درباره روزپدر فوت‌شده

صدای همسرم را از پشت در می شنیدم که داشت با اصرار پدر و مادرم را به منزل دعوت می کرد. غافلگیر شدم و خوشحال نبودم اما در نهایت در باز شد و پدر و مادرم به همراه همسرم وارد شدند.

خانه مرتب نبود، خسته بودم و چند دقیقه ای بیشتر نمی شد که از  محل کار به خانه رسیده بودم، خرید نکرده بودیم و میوه هم نداشتیم، آن روز چیزاهایی برایم مهم بود که الان وقتی به آن ها فکر می کنم هم خنده ام می گیرد و هم غمگین می شوم.

شوهرم که به آشپزخانه آمد تا برای مهمان ها چایی ببرد، ناراحتی من را دید و وقتی دلیلش را پرسید، گفتم: برای چه آنقدر اصرار کردی به ماندنشان؟

گفت: دیدم کوکو سبزی داریم و پدرت دوست دارد گفتم با هم بخوریم.

گفتم ولی من این ها را برای فردا پختم تا راحت تر بتوانم به کارهایم برسم، هنوز داشتم به کوکو سبزی ها فکر می کردم که پدرم توی آشپزخانه آمد و گفت: دخترم ببخشید بد موقع آمدیم بیا این سنگک ها را برای تو آوردم که دوست داری، تازه آن وقت بود که فهمیدم هنوز حتی سلام هم نکردم.

تمام آن شب در سکوت پدر و مادرم و ذهن مشغول من با چراهای الکی گذشت، پدرم به بهانه سبک خوابیدن تنها یک کوکو برداشت و مادر فقط کمی سالاد کشید و فقط با آن بازی کرد بعد خورده نخورده رفتند و آن شب لعنتی تمام شد.

سال ها گذشت و پدر و مادرم فوت کرده بودند. روزی در حال سرخ کردن کوکو سبزی بودم که خاطره ی آن شب جلوی چشمانم آمد، از فکر اینکه نکند پدرم حرف های من و همسرم را شنیده باشد قلبم تیر کشید.

آیا به خاطر نان سنگک ها ازش تشکر کرده بودم؟ آیا چندتا کوکو سبزی ارزشش را داشت؟ نکند پدر و مادرم به خاطر حرف های من آن شب شام نخوردند!

آخرین دانه ی کوکو سبزی را از ماهیتابه برداشتم و با خودم گفتم: من یک آدم زمختم که قدر لحظه هایم را ندانستم و به جزئیات و محبت ها و نان سنگکی که پدرم آورده بود توجه نکردم.

اما حالا دیگر چه فایده داشت آه کشیدن؟ حالا اگر باز پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگر اهمیتی نداشت خانه به هم ریخته است یا میوه نداریم، فقط محبت بود و عطر روسری مادرم و نان سنگک پدرم!

قدر هم را بدانیم. روزت مبارک پدر عزیزم.