گوناگون

انشا درباره یلدا موضوع جدید برای دانش آموزان مدرسه

در این بخش از مطالب پایگاه خبری باغستان نیوز درباره انشا درباره شب یلدا موضوع جدید  در مورد دانش آموزان مدرسه ابتدایی دبستان راهنمایی متوسطه دبیرستان درس نگارش و ادبیات فارسی چهارم پنجم  مطلبی را برای شما آورده ایم با ما همراه باشید.

انشای جدید برای ابتدایی

شب یلدا یکی از شب های باستانی و خاطره‌انگیزی می باشد که در این شب مردم به خانه بزرگتر ها می‌روند و به دید و بازدید یکدیگر می‌پردازند.

در این شب معمولا آجیل،نقل و نبات و میوه و…. می‌خورند و این شب را جشن می‌گیرند.

در شب یلدا معمولا آهنگ های شاد گوش می‌دهند و در این دورهمی ها معمولا رقص و پایکوبی را اجرا می‌کنند.

اما باتوجه به جامعه و اپارتمان نشینی ها خیلی از مردمان از رقص و شادمانی خودداری می‌کنند.

می گویند این شب بزرگترین شب سال است که در این شب با توجه به گفته بزرگتر ها زمانی که گردش زمین و مدار خورشید و ماه به شکل مساوی باشد .

این شب یعنی برابر بودن روز و شب اتفاق می افتد وشب یلدا فقط برای بعضی شهر ویا کشور ها می باشد .
به این معنی که شهر هایی که از نظر جغرافیایی در مسیر یا مدار قرار نداشته باشند . شب یلدایی نخواهند داشت .
شب یلدا با توجه به گفته بزرگترها که می‌گویند بزرگترین شب سال است ، خیلی زود تمام می شود و من معتقدم که شب یلدا کوچکترین شب سال است .
در شب یلدا اشعار حافظ را می‌خوانند و فال حافظ می‌گیرند.
ما در شب یلدا به دیدار پدربزرگ و مادربزرگ هایمان می رویم. وقتی که آن ها ما را می بینید از خوشحالی اشک شوق می ریزند. هنوز هم حال و هوای قدیم در خانه آن ها رواج دارد یعنی یک کرسی با یک پتو روی آن.

آجیل و شیرینی و آینه و میوه ها روی کرسی چیده می شوند. و همه اعضای خانواده دور کرسی می نشینیم و هر کسی با نیت خودش یک فال حافظ می گیرد.

امیدوارم که عمرتان مثل شب یلدا؛ دلتون قدر یه دنیا توی این شبهای سرما  دلخوشی نصیب تان باد غم بمونه واسه فردا

نقاشی شب یلدا ساده فانتری حرفه ای برای کلاس های اول تا ششم ابتدایی

انشا درباره شب یلدا

صدای قدمهای بلند یلدا آرام آرام به گوش می رسد.
یلدا می آید
تا باری دیگر سنت شیرین ایرانیان را زنده کند و باز قصه های کهن و لذت بخش مادر بزرگ را به یادمان بیاورد و دوباره دورهم هر چه سرما و کینه و اندوه است از قلبمان رخت ببندد و به جز شیرینی لحظه ها چیزی در خاطر و قلبمان
نماند
یلدا می آید …
باهمان قامت بلند باهمان گیسوان سیاه و کوله باری از بلورهای سفید و خنده های قاه قاه و شیرین.
یلدا می آید.

تا مجالی بدهد به آدمهایی که کتاب انسانیت را بسته اند وروی طاقچه ی زندگی خاک گرفته تا آن را بردارند و دستی بکشند و مروری کنند در زندگیشان و دوباره پسته ی خندان وهندوانه ی قرمز و انار شیرین و فال حافظ و یک شب پر از عشق و شیرینی ، یک شب مهتابی و طولانی
توان در آن معنای خوش باهم بودن را چشید.
یلدا می آید
می
و میشود یکی از بهترین شبهای زندگی ما و هنگامی که با هم هستیم گویی لحظه ها جامه ی شیرینی خود را به تن کرده اند و می رقصند و ما حتی رقصید نشان راهم نمی فهمیم.
یلدا جان تو می آیی….
تا باری دیگر به یادمان بیاوری که زندگی آنقدر کوتاه است که حتی چند لحظه بیشتر باهم بودن را جشن میگیریم و اینک کنار تابوت پاییز نشسته ایم و خاطرات رنگارنگش را مرور میکنم و به این می اندیشیم که لحظه ها آنقدر زود میگذرند که حتی نفهمیدیم پاییز چگونه کوله بارش را جمع کرد قطره ای اشک به یاد خاطرات پاییز برگونه هایم چکید اما ناگهان بادی مودی صورتم را نوازش کرد

انشا درباره یلدا موضوع جدید سال 1401 در مورد دانش آموزان مدرسه
انشا درباره یلدا موضوع جدید سال 1401 در مورد دانش آموزان مدرسه

 

انشا در مورد شب یلدا

در این روزهای پاییزی که برگهای رنگارنگ دست از دامن شاخه ها رها میکنند
دلها نیز از ساحل وابستگیهای کودکانه رها و به استقبال یلدایی دیگر می رود.
یلدا یعنی تجلی در کنار هم بودن و مهربانی
یلدا یعنی شب نشینی های شبانه و هیاهوی کودکانه
و چه زیباست چشمهای دریایی کودکان در این شب پرمهر و محبت در این شب پر امید و خنده
قلب های لبریز از عشقمان برای یکدیگر می تپد و افکارمان آیینههای جاری هستند مثل رود.
در شب یلدا دلها بی انتهاست تا کران آسمان ست تا کر
و چه دیدنی است دانههای یاقوتی انار در ظرف بلور و بوی خوش همدلی و صفا در فضای خانه
الفبای انتظار نیز در این شب طولانی کمر خم میکند
و دیگر قادر به توصیف این شب که دلها به عشق بودن می تپد نیست

انشاء با موضوع شب یلدا

یلدا بهانه ای است، بهانه ای، تا ما از فرمان کانال های پر پیچ و خم سیم های ارتباطات بگذریم و لحظه های قشنگ با هم بودن را به هیجان سریال هاتی زندگی شیشه ای، بدل نکنیم.

یلدا، بهانه ای است تا پندها و تجربه های ارزشمند پدر بزرگها و مادر بزرگهایی را

که در پس وقت نداشتن ها و بی حوصلگی های کوچک ترها مدفون مانده اند، زنده کنیم.

یلدا، مجالی است برای تکرار هر آنچه روزگاری سر مشق خوبی هایمان بوده اند

و امروز بر روی طاقچه عادت هایمان غبار می گیرند و

فراموش میشوند.

مجالی است برای دیدن عزیزانی که تصویر و صدایشان در پس مشطه های زندگی رنگ باخته اند. مجالی است برای نشستن لبخند بر لبان ،کودکان در آغوش پر مهر بزرگ ترها.

است؛ یلدا مجالی مجالی برای من مجالی براتی تو، تا همگی، لحظه های شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.

انشای جدید در مورد شب چله

یلدا می آید شبی که در آن اثار محبت دانه می شود

و سرخی عشق و عاطفه، ، نثار

ار کاسه

اسه های لبریز از شوق ما ؛

ن که طراوت هندوانه های تازه تابستان به سرمای دستان زمستان

شبی

هدیه می شود

و داغی نگاه های زیبای نگاه های زیبای بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج می گیرد و

بالا می رود.

در ازدحام بشقاب های کوچک ،بلور شیرینی صمیمیت ها و یکدلی ها،

تقسیم می

شود

و کام های همه را شیرین می

کند

یلدای طولانی ،سال بهترین مجال برای نیم نگاهی که

هاست؛

به لحظه

لحظه هایی

که

خلاصه

در سرعت عبوره

می

شوند و می ن گذرند و این

گذشتن،

بهترین پیام برای زیبا زیستن ماست؛

زیرا شیرینی در کنار هم بودن لبخندهای امروز،

انشا برای درس نگارش فارسی

آخرین روزهای پاییز است وفادارترین فصل خدا فصل عاشقان که گونه های معشوقان را سرخ میکند درکوچه ای که درش به خاطراتم باز میشود ایستاده ام به کفش های برفی ام نگاه می کنم

دستانم یخ زده درجیبم مشت میکنم بادسیلی محکمی به صورتم می زند به راه می افتم واردخانه قدیمی مادر بزرگ می شوم ما در بزرگ کنار کرسی نشسته انار دانه می کند

خواهرم هندوانه را تزیین می کند ما در بزرگ به من چای تعارف میکند صدای بازی بچه ها به گوش می رسد فریاد می زنند شب یلدا فرارسیده.

یلدا بهانه ای برای دورهم بودن؛ یلدامی آید شبی که در آن انار محبت دانه می شود و سرخی عشق و عاطفه نثار کاسه های لبریز از شوق ما میشود

یلداشبی که داغ نگاههای زیبای بزرگترها وچین خوردگی چهره زیبای آنها حکایتی از گذر زمان برای فرزندان دارد شب یلدا بهترین مجال برای نگاهی کوتاه به لحظه هاست لحظه هایی که شاید دیگر تکرار نگردد.

موضوع انشا درباره شب یلدا

نفسهای آخرش را در میان کوچه ها و شهر نفس می کشید. آهسته کوله بارش را جمع میکرد خودش بهتر از همه می دانست که باید برود می دانست که وقت رفتن است.

عطر یلدا, حس غریبی به او می.داد میدانست باز هم حیران و سرگشته میان کوچه پس کوچه ها فانوس به دست می ماند می دانست این بار هم نمی آید.

کسی انگار تمنای ماندن او نمی کند خوش خوب می داند همه منتظر زمستان اند.

وقت خداحافظی است میرود تا با برگ ها و درخت ها با نیمکت و جوی آب با همه وداع کند

دلش گرمی میخواست برای همین هم خانه ی ننه سرمای بزرگ و پیر که گاهی دلداریش میداد تنها خیال شیرینی بود که در دلش میگذشت.

آرام آرام قدم میزد انگار دلش نمیخواست این شب ستاره باران تمام .شود در زدننه سرما در را گشود او را که دید سردی را کنار گذاشت حال او را خوب میفهمید کرسیاش گرم گرم بود چای اش به راه و فال حافظ هم که روی کرسی بود شاید میخواست برای پاییز هم جشن یلدا بگیرد.

پاییز آرام زیر کرسی نشست در چهره اش آثار خستگی پیدا بود. ننه سرما برایش کلاهی از کلاف گرم بافته بود دلش نمیخواست پاییز در این هوای سرد فاصله دلش هم یخ بزند.

اما پاییز چشم هایش به فال حافظ بود و دل خوش میخواست ننه سرما برایش فال حافظ بگیرد.

خیال میکرد فالش فال شیرینی خواهد بود فال او همیشه پیدا بود و هست. خودش هم میداند اما شاید دلش نمیخواست این خیال زیبا را از سر براند. انگار پاییز قال شادی آمدن یارگمشده اش را از حضرت حافظ طلب میکرد

..سپیده دم دیگر باید میرفت از ننه سرما خداحافظی کرد و کوله بارش را برداشت شب داشت تمام میشد دیگر وقت ماندن نبود, پاییز رفت اما صدای قدمهای خسته اش بر تن راه هنوز در گوش یلدا مینوازد.

ما در بزرگ عینکش را برداشت لبخندی زد از صورت چروکیده اش عشق و محبت میبارید. سکوت که کرد فهمیدم داستانش را به پایان رسانده است. همه دور هم بودند و میگفتند و میخندیدند انار میخوردند و زیر کرسی گرم فال میگرفتند

اما من دلم برای غریبی پاییز گرفت آخر کسی پشت سرش آب نریخت…

انشا درباره ی شب یلدا

 یلدا بار سفر بسته همگی در پیشگاه خالقشان جمع شده بودند و عجب سروری به پا شده بود.

غروب که در آن حوالی پرسه میزد و هر از گاهی با رنگ های پاییز گونه اش خودنمایی میکرد، کم کم با اشاره خدا از جمع جدا شد صدای خندهها زیبا ترین شعر سال را می سرود ، از نوروز و جشن ها گرفته تا فصول و زمستان همگی دور هم جمع بودند. با صدای خدا همگی سکوت کردند امشب در کنار هم پایان ماه برگ ریزان را جشن میگیریم، اشاره ای به یلدا کرد و ادامه داد : من امشب را به بلندای دل خود، مبدل میکنم ، تا اسم تو سر آغاز طولانی ترین شب سال گردد.

یلدا، آن دختر ، قرمز پوش ته تغاری پاییز با زیبایی وصف نا پذیرش ، توجه همه را به خود جلب کرده بود.

زمستان ، آن پیرمرد ، سپید موی مهربان ، با قدم هایی شمرده ، در جلوى یلدا قد علم کرد ، یلدا نگاه با تبسم آمیخته اش را به او دوخت و زمزمه کنان گفت : امانتی ام را آوردی؟

زمستان خنده اش را چاشنی لحن آرامش کرد، و گفت بله ، و در حالی که نگاهش را به امانتی دوخته بود گفت : این هم کوله ات ، کوله ی پر از خاطرات ، عاشقان دل باخته، در پاییز، آن گاه ، تمام محتویات پاییز را که در کوله پشتی یلدا ، سنگینی می کرد ، به دوشش انداخت و با لحنی گرم و صمیمی گفت : سال دیگر با همین کوله برگرد و…

یلدا میان حرف او دوید و با سرعت گفت هنوز کارم تمام نشده جعبه ای مملو از عشق ، به دست زمستان داد و به او سپرد که با اولین بارش برف و سرما ، این عشق را در دل مردم بکارد ، در آن لحظه از جای خود بلند شد و زمستان را جای خود نشاند و رفت . نماینده ی پاییز هنوز از این جشن خارج نشده بود که شب صدایش زد و با لحنی آمیخته با غم به او گفت ای شیرین نام پایان پاییز سال دیگر زود بیا و زمستان بنشان بر دل گرمیهای بیهوده و دلگرمی بنشان بر زمستان سرد زمین

یلدا با همان لبخند همیشگی و قدمهای آهسته این شب طولانی را یک تنه ، طی کرد و از میان آنها برفت و این شروع کار زمستان شد. خدا بر سکوت جمع حاکم شد میدانم زمین و آدمیانش بی رحم شدند ، اما بدانید همه شما در جایگاه خودتان برای بقای این زمین نا مهربان لازمید .
این بود انشا یلدا . پایان

امیدواریم از مطلب انشا درباره شب یلدا با رعایت مراحل نوشتن لذت برده باشید.

لینک کوتاه این مطلب: https://baghestannews.ir/?p=11455

(برای کپی کردن، روی لینک کلیک کنید)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا