خلاصه داستان قسمت 24 بیست و چهارم سریال بی همگان از شبکه سوم
در این بخش از مطالب پایگاه خبری باغستان نیوز درباره خلاصه داستان قسمت 24 بیست و چهارم سریال بی همگان از شبکه سوم برای شما مطلبی را آماده کرده ایم . با ما همراه باشید.
الناز یوسفیان با خودرویش وارد شرکت میشود که ارشیا را میبیند. ارشیا به او می گوید نماینده دادستان به شرکت آمده است و گفته باید با همه کارمندان تسویه حساب شود. یکی از کارمندان در حال پرداخت حق و حقوق کارکنان می باشد. ارشیا میگوید که قرار است مدیر جدید انتخاب شود. ابراهیم در جلسهای در شرکت با کارکنان در حال حرف زدن است که میگوید یک نفر باید انتخاب شود به جای مهندس یوسفیان.
الناز یوسفیان وارد این جلسه می شود و با تشر به افراد حال حاضر می گوید چه کسی گفته سرپرست جدید انتخاب شود. ناگهان یک نفر در میان افراد می گوید شما نمیتوانید سرپرست شرکت شوید (خطاب به الناز).
یکی از حاضران بگوید امیرعلی سرپرست شود. الناز می گوید امیرعلی در حال حاضر در زندان است ولی آن کسی که این پیشنهاد را داده می گوید امیرعلی از زندان آزاد شده است. از این جمع افراد جلسه با رای گیری موافقت خود را برای سرپرستی امیرعلی اعلام می کند
الناز یوسف را در حال خروج از شرکت است که نگهبان شرکت جلوی او را میگیرد و میگوید باید ماشین که متعلق به شرکت است را تحویل بدهد. الناز یوسفیان از ماشین خارج می شود و ماشین را تحویل نگهبانی می دهد و پیاده مسیر را طی میکند
الناز یوسفیان با جعبه شیرینی به خانه پدر مادر امیرعلی میرود و برای آزادی امیرعلی به آنها تبریک میگوید. الناز از آخرین دیدار او با امیرعلی می گوید که در آن امیر علی حرف های جدا شدن می زند. این حرف را به پدر مادر امیرعلی میگوید. از پدر مادرش می پرسد که پول دیه چگونه جور شده است؟ که جوابی نمی شود و می گوید با امیرعلی از صبح در تماس است که امیرعلی جواب تلفن او را نمی دهد. در این لحظه مادرش می گوید که امیرعلی با ما زندگی نمیکند وپدرش میگویند امیرعلی است ازدواج کرده است. شرط آزادی او این بوده است که با همسر مقتول ازدواج کند این جمله را پدرش میگویندو الناز یوسفیان در بهت و تعجب و حیرت خیره می ماند …..
پدر و مادر امیرعلی در حال دلداری به الناز یوسفیان است و می خواهند او را آرام کند . الناز می گوید من به خاطر اون همه تلاش کردم که آزاد شود ولی او با دیگری ازدواج کرد . مادرش میگوید که تو باید با یکی از بهتر از امیرعلی ازدواج کنی. الناز یوسفیان گریه کنان خانه پدر مادر امیرعلی را ترک می کند.
الناز یوسفیان در بیرون از خانه رضا را می بیند و از او می پرسد که امیرعلی کجا زندگی میکند و از خواهش می کند چه آدرس او را بدهد و میخواهد با امیر علی حرف بزند.
در خانه مریم: مریم در حال درست کردن ترشی است که گوشی موبایل امیرعلی زنگ میخورد که رضا پشت خط است و به او می گوید الناز قرار است به آنجا بیاید. رضا میگوید قرار است الناز با او حرف بزنند و آخرین صحبت ها را با تو انجام بدهد که امیرعلی میگوید که چرا آدرس اینجا را به او داده . الناز به خانه مریم می رسند همون جایی که امیرعلی زندگی مشترکشان را آغاز کرده است.
الناز در خانه مریم و امیرعلی را میزند که امیر علی در را باز میکنند و میگویند که چرا به اینجا آمدهای و نباید به اینجا می آمدی. الناز می گوید تا این حد انقدر حقیر و پست ندیدمت و تو فرصت طلب هستیی. امیرعلی به او می گوید که من تصمیم ازدواج را بعد از پایان رابطه با تو گرفتم مریم همچنان در حال ترشی درست کردن از که ناگهان به سمت درمیآیدو الناز و با امیر علی در حال گفتگو کردن است که مریم وارد میشود و به الناز تعارف میکند که به داخل خانه بروید و در آنجا حرف بزنیم امیرعلی به الناز میگوید من از خانوادم دفاع میکنم من عاشق زندگی خود هستم الناز ناراحت میشود و میگوید برو بچسب خانواده. امیر علی می گوید که همه چیز تمام شده است الناز میگویند فقط برای من تمام شده است و امیرعلی را تهدید میکند که قرار است اتفاقاتی برای او می افتاد. مریم صحنه را ترک میکند امیرعلی در را می بندد و به خانه بر می گردد که کرامت را از پشت پنجره می بیند
امیرعلی به سراغ مریم می رود و با او در مورد این ماجرا حرف میزند که میگوید بابت این اتفاق تاسف است و می گوید هیچ وقت دیگر تکرار نخواهد شد قبل از پیشنهاد کرامت از ازدواج با الناز منصرف شده است. الناز در حال برگشت به خانه در تاکسی همچنان گریه میکنند و به روزهای آینده فکر میکنند که قرار است چه اتفاقی میافتد (در پایگاه خبری باغستان نیوز منتظر قسمت های بعدی سریال بی همگان باشید تا مشاهده بفرمایید ) از سوی دیگر مریم هم در خانه اشک می ریزد و با خود می گوید نکنه مسبب این اتفاقات من هستم از سوی دیگر به میثم فکر میکنند آینده چگونه رقم خواهد خورد
(در این لحظه کمند امیرسلیمانی در حال گفتگو با بینندگان تلویزیون است و در مورد فوت ناگهانی زهره فکور صبور و جایگزینی با او با مخاطبان صحبت میکنند. از این پس کمند امیرسلیمانی به جای زهره فکور صبور نقش مهشید را برعهده میگیرد)
الناز یوسفیان در خانه پدرش رفته است که مهشید با آبمیوه کنار او می آید و در حال حرف زدن و دلداری بودن به او می باشد. الناز میگوید که باورش نمیشود که امیرعلی چرا با زنی ازدواج کرده کرده است که قاتل شوهرش است. الناز به مهشید می گویند چرا از امیرعلی دفاع میکنی؟ مهشید می گوید امیرعلی الان ذات بد خود را نشان داده است و خوب موقع اخلاقش را به تو نشان داده است. الناز یوسفیان گویند که امیرعلی نباید این کار را با آن می کرده است.
امیرعلی در حال مرور برنامه دیوار است که برای پیدا کردن خانه مناسب و اجاره خانه ارزان که ناگهان رضا و دوستانش به خانه مریم برای سر سلامتی و تبریک ازدواج به امیرعلی. ( خلاصه قسمت 24 بی همگان از سایت باغستان نیوز کپی شده است)
امیرعلی متعجب میشوند و از آنها تشکر میکند که به اینجا آمده است و همگی به اتفاق میتواند برای ادامه صحبت کردن به اتاق می روند . کرامت با چای وارد میشود و به امیرعلی میگویند چای را پخش کند . در این لحظه کرامت می گوید می خواهم بنویسم سر بزند و باید هوای او را داشته باشد
امیر علی چای ها را پخش میکنند و منتظر شنیدن صحبتهای دوستانش می باشد. رسول میگوید اوضاع چطور است؟ امیرعلی به او می گوید از طرفی خوشحال از اینکه آزاد شدم و از طرفی منگ و گیج هستم. میگوید مسئولیت یک خانواده را برعهده گرفته است که همگی از آن نفرت دارند. امیرعلی به دوستانش تعریف می کند که میثم می خواست او را بکشند . در این لحظه شوخی های بین او و رضا (دوستش ) رد و بدل می شود.
یکی از دوستانش می باشد که امیرعلی باید فردا به کارخانه مشغول به کار میشود و میگوید الان وقت تعارف نیست و به همین دلیل کارخانه به تو نیاز دارد و باید به کارخانه بیایی و کارهایی را انجام بدهی و سر و سامان بدهی.
مریم در آشپزخانه در حال گوش دادن به حرف های دوستان امیرعلی است و دلواپس از اینکه چه اتفاقی قرار است بیفتد؟
خانه مهندس یوسفیان: مانی پسر مهندس دیر به خانه می آید و مادرش به او تشر میزند که این چه وقت آمدن است .مانی از خواهرش می پرسد که ماشینت کجاست؟ چرا در حیاط نیست؟ که الناز ماجرای توقیف ماشین را به مانی تعریف می کند. ( خلاصه قسمت 24 بی همگان از سایت باغستان نیوز کپی شده است)
همه از غیب شدن مهندس یوسفیان متعجب میشوند و به حالت نگران از هم سوال می کنند. الناز به مهشید می گویند باید ماجرای غیب شدن پدر را به پلیس بگوییم. مهشید تشر میزند که پدرش از دست پلیس فرار است چگونه باید به سراغ پلیس برویم؟!! الناز میگوید که شاید گوهران پدرش را دزدیده است.
امیر علی با رضا که دامادشان است در حال صحبت کردن است و درباره اجاره خانه با هم حرف می زنند. امیرعلی سوئیچ ماشین رضا را می گیرد که برای قولنامه خانه جدید به بنگاه میرود
الناز و مهشید هم از آن طرف به کلانتری ۱۶۴ قائم میروند و ماجرای ناپدید شدن مهندس یوسفیان را به پلیس تعریف میکنند. الناز میگوید که دستور بدهید دوربین های مداربسته آن منطقه را کنترل کنند ولی پلیس با آنها میگویند که برای بررسی دوربین ضوابط و شرایط خاص خود را باید داشته باشد
امیرعلی به بنگاه میآمد. بنگاه با توجه به وضعیت مالی امیرعلی یک خانه قدیمی با مشخصات خانه پدر سالار به او معرفی میکند ولی امیرعلی آن را نمیپسندد. امیرعلی میگوید یک واحد مستقل می خواهد . امیرعلی دست خالی از بنگاه برمی گردد
الناز یوسفیان به کارخانه برمی گرداند تا ببیند چه اتفاقی افتاده است. ارشیا را میبیند و از او می پرسد که چرا دیر به شرکت آمدی. الناز یوسفیان ماجرای پلیس را به تعریف می کند. ازشیا می گوید یک نفر جدیدی برای سرپرست کارخانه آمده است به نام دکتر تقوی. الناز یوسفی دکتر تقوی را می شناسد و می گوید او استاد دانشگاه ما بوده است.
امیرعلی وارد سوپرمارکت میشود برای خرید کردن مغازه دار می گویند که اهالی منطقه پشت سر او حرف میزنند که چرا با زن مقتول ازدواج کرده ای؟ که ناگهان امیرعلی با مغازه دار و یکی از دوستان مقتول درگیر میشود و مغازه را ترک میکند
لینک کوتاه این مطلب: https://baghestannews.ir/?p=3755
(برای کپی کردن، روی لینک کلیک کنید)